۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

خردورزی هم بد دردیست

گاهی وقت ها فکر می کنم که بعضی افراد بخاطر ترس از واقعیت خود را بخواب می زنند و صد البته حق هم دارند. دانستن حقیقت بد دردیست چون مغز انسان را به بعد هایی از واقیعت راهنمایی می کند که بسیار دردناک هستند و رهایی از این اندیشه ها کاریست بس سخت و تا حدی غیر ممکن .
شخصا قبل از این که به درک واقیعت درباره دین و مذهب و آثار مخربی که این دین بازی و مذهب پرستی بر کشور ما داشته مفتخر شوم زندگی راحت تری داشتم . کسانی که مطالب این تارنما را می خوانند شاید هرگز باور نکنند که من شیعه زاده ( مغلطه رایج چون چیزی بعنوان شیعه زاده وجود ندارد ) نماز خوان و قاری قرآن و برنده چندین چایزه مختلف در مسابقات دینی گوناگون بوده ام و درباره دین اسلام همان طور فکر می کردم که این مخاطبان فکر می کنند و برای محمد و علی همان احترامی را قائل بودم که ایشان قائل هستند و به ایران قسم فکر راحت تری داشتم .
البته این مورد از شخص به شخص تغییر می کند و چه بسا روشن فکرانی هم هستند که بقول معروف همه چیز را می دانند و حتی ککشان هم نمی گزد از آنچه بر مردم این مملک می گذرد .
باور کنید بسیاری از اسلام ستیزان و منتقدین اسلام هرگز بهچنین کاری مشغول نمی بودند اگر سلطه قوانین این اسلام زندگی را بر مردم کشور ما تباه نمی ساخت اما دین داری یک چیز است و بی تفاوتی به هم نوع چیز دیگری که هرگز نمی توان این دو را باهم در یک سطح قرار داد و دسته بندی کرد .
بقول شیخ شیراز.. (( چو عضوی بدرد آورد روزگار.. دگر عضوها را نماند قرار )) . این بحث انسان دوستی دیگر هیچ ارتباطی به نوع دین ندارد . برای همین من اصولا از دسته بندی افراد بر اساس دینشان شرم می کنم و با الغابی مانند شیعیان ایرانی و یا سنیان ایرانی و یا مسیحیان و زرتشتیان ایرانی مخالفم . ایرانی پیش از آنکه زرتشتی و یا مسلمان باشد انسان است و انسان نمی تواند چشم بر ظلم و ستم و تباهی و مرگ ببندد که اگر ببندد حیوانی بیش نیست که انسان نمایی می کند تا یا خود را بفریبد و یا جامعه را .
متاسفانه انسان دین دار متعصب آنچنان در دام دین غرق می شود که نه تنها اطراف خود را نمی بیند بلکه برای نابود کردن خود حتی شمشیر از رو می بندد و به جنگ همه عالم می رود . البته منظور من از این نوشتار نقد دوباره و دصدباره تعصب مذهبی نبود بلکه صحبت من چیز دیگریست .
من اصولا هیچ گاه انسان معتقدی نبودم ولی سعی می کردم همیشه به عقاید دینی دیگران احترام بگذارم و بقولی اسلامی دموکراتیکی عمل کنیم که همان خودداری از توهین به نظرات و اعتقادات دیگران بخصوص اعتقادات دینی آن ها بود و با این موضوع خوب هم کنار میامدم .
از وقتی چشم جمال ما به ماهیت واقعی نه تنها اسلام بلکه همه ادیان بخصوص ادیان توحیدی باز شد خودم را در دنیاری پر از حیله و نیرنگ و دروغ و جنگ و خون ریزی و تعصب یافتم که احترام و یا حتی وانمود به احترام به آن بنظرم مشکل میامد .
مهم تر از آن اینکه این دین گلوی سرزمین و مردم کشور من را فشار می داد و هنوز هم می دهد .
این آگاهی بحدی برای من سخت است که حتی از شنیدن نام دین چه مسیحیت و چه اسلام سرم بقولی سوت می کشد و حالت بدی به من دست می دهد . وقتی از ظلمی که به نام دین به مردم کشور من چه در طی سی سال حکومت ننگین اسلامی چه در طی سلسله صفویه و حتی از زمانی که عرب اولین قدم شوم خود را بر خاک سرزمین ایران نهاد میفتم بی اختیار حالت نفرت و خشم بمن دست می دهد .
در یک لحظه همه بدبختی این ملت را در اسلام و حامیان آن یافتم که چندان در اشتباه نبودم . بارها شنیدم که این اسلام همان اسلام ناب محمدی نیست اما با تحقیق فراوان به این نتیجه رسیدم که اسلام همان اسلام است . فقط شکل ظاهری ان سال بسال و قرن به قرن تغییر می کند . کم کم به این نتیجه رسیدم که آن کسانی که در دفاع از (( دینشان )) می گویند که این اسلام اسلام ناب نیست و آخوندها اسلام را دزدیده اند اصولا نمی دانند دینشان چیست و از چه صحبت می کنند. این افراد بیست و چهار ساعت در روز از اسلام و حقانیت آن و معصومیت خدا و پیغمبر و ائمه می گویند در حالی که حتی یک بار دهان به اعتراض بر علیه کسانی که هموطنان آن ها را می کشند و شکنجه و زندانی و محروم از تحصیل می کنند نمی گشایند .
گویی اسلام در یک لحظه هزاران وکیل پیدا کرده باشد اما یک ملت هفتاد ملیونی نه تنها وکیل ندارد بلکه خود در محکومیت خود با تعصب و وسواس تلاش می کند .
این افراد از کنار کودکان خیابانی و هموطنان بر دار شده خود براحتی می گذرند و عکس العملی نشان نمی دهند . گویی انسانیت در آن ها مرده است اما هرگاه نام علی و محمد بگوششان می خورد رگ های گردنشان بالا می زند و مانند مرغ پرکنده ای لگد پرانی می کنند و فحش می دهند.
من اعتراف می کنم که من هم چنین بودم . دنیا را خیلی ساده تر و زیباتر می دیدم . وای از آن روزی که چشمان من باز شد. اکنون سال هاست که از فاصله ای دور بحال مردمم و سرزمینم می گریم . سال هاست که ناله این ملت از پشت خنجر خورده از دست همه عالم در گوشم زنگ می زند .
آیا به نظر این دوستان ایرانی مسلمان من ما همه از آمریکا و اسرائیل برای آنچه می نویسیم پول می گیریم ؟ آیا ما همه بهایی و یهودی هستیم ؟ آیا به نظر شما آمریکا واقعا به جندین هزار منتقد اسلام و حکومت اسلامی پول می دهد ؟
آیا هرگز فکر کرده اید که در میان ما می توانند افرادی دلسوز و وطن پرست باشند که قلمشان فقط برای ایران می لغزد و قلبشان فقط برای ایران می تپد ؟ که چرا این همه وقت صرف نوشتن مطالبی می کنند که حتی ذره ای برایشان سود و منفعت مالی نداشته و ندارد .
براستی چرا می نویسیم ؟ چرا این همه وقت صرف مبارزه با فیلتر می کنیم ؟ آیا غیر از این است که این چشمان باز به غیرت و وجدان ما این اجازه را نمی دهند که ساکت بنشینند و دست روی دست گذاشته به جنگ آن چیزی نروند که ملت ایران را به این اندازه از حقارت و بدبختی کشانده است ؟ آیا این عذاب وجدان یک لشکر از خواب بیدار شده نیست ؟ آیا این یک حرکت ملی و یک جنبش فکری نیست ؟
آیا افرادی مانند من که در خارج از ایران در رفاه نسبی بسر می برند نمی توانستند این وقتی را که صرف سیاه کردن صفحات می کنند در جای دیگر و برای کار دیگری صرف کنند ؟ مگر یک انسان چند بار متولد می شود ؟
آیا هرگز فکر کردید چرا ما مفت و مجانی سعی در (( گرفتن دین جوون های مردم )) داریم ؟ آیا چیزی بجز احساس مسئولیت می تواند انسانی را به چنین کاری وا دارد ؟
این کار طاقت فرساییست چون با هر مطلبی که نوشته می شود زخم های التیام نیافته دوباره باز می شوند و با هر خبری که از ایران.. از فقر و گرسنگی و ظلم و ستم و اعتیاد می رسد نمک به این زخم ها پاشیده می شود و از آنجایی که این روزها این خبر ها روز بروز زیاده می شوند زندگی برای من و امثال من به جهنم تبدیل شده است .

واقعا هم که خردورزی بد دردیست ..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر