۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

‫سروده ای از دلتنگی

ای هموطن دل من هوای خونه کرده
‫این کفتر دلتنگی تو قلبم لونه کرده
‫مردم میگن آسمون به هر جا آبی رنگه
‫از من بشنو نصیحت ، خود فریبی یه ننگه
‫برای من برادر هیچ جا ایران نمیشه
‫نصف جهان و باقیش اون اصفهان نمیشه
‫خواهر مگه من و تو از زندگی چی میخوایم
‫ جز آزادی خلاصی از بردگی چی می خوایم
‫رویای ما آبی نیست که به هر کجا یه رنگه
‫سبز و سفید و قرمز رویای ما سه رنگه
‫این رویای سه رنگو رنگ کردن با سیاهی
‫سهم مردم از آغاز.. فقر اعتیاد تباهی
‫خورشیدو پاک کردن ، شیرو به سیخ کشیدن
‫با این کار بذر شمشیر ، تو دلامون پاشیدن
‫جوونه زد ز هر خاک ، با قطره خونهای شیر
‫یه بچه شیر تازه ، عاشق با تیغ شمشیر
‫شغال پیر مکار شب خواب خوش نداره
‫هر خرنای بچه شیر رعش به تنش میاره
‫این بچه شیر ها روزی از خواب میشن بیدار
‫اون روز آخر توست کفتار پست کردار
‫شغال پیر مکار ایران کنام شیره
‫خون هر شیر که کشتی ، گریبانت می گیره
‫هر بچه شیر که کشتی پایانت کردی آغاز
‫با دست خود بکاشتی در خاک بذر سرباز
‫ در راهت ای ایرانم ما زن و مرد جنگیم
‫آخوند پیر دجال بجنگ تا بجنگیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر